کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



سرود ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : امیر عباسی     نوع شعر : سرود     وزن شعر :     قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)    

 پخش سبک  

آمـده حــقــیــقـت ایــمــان           آمــده آیـــنــۀ ســبــحـــان

بــه یُـمـنِ قــدوم پــاک او           میخـوانم این آیه از قـرآن


جاء الحق و زهق البـاطل

انّ الـبـاطل کـانَ زَهــوقـا

****************

آمــده یــوسـف زهـــرا و           نـور چـشـم حـیـدر کـرّار

آمـده یــار ضـعـیــفــان و           دشمن ظلمت و استکـبـار

جاء الحق و زهق البـاطل

انّ الـبـاطل کـانَ زَهــوقـا

****************

می رسد او به همین زودی           وَ شود هـادیِ هر گـمـراه

می شـود تـاج سـر کـعـبـه           پــرچــم عــلــی ولــی الله

یا مولا علی عـلی حـیـدر

جاء الحق و زهق البـاطل

انّ الـبـاطل کـانَ زَهــوقـا

: امتیاز

زمزمه ای ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : زمزمه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک  

مادح روی تو شد، لاله و باغ و چـمن            حجّـت ثـانی عـشر، سیّدی یابن الحسن

سیّدی یا اباصالح (۳) عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا


*********************************************

عرض تبریک همه، به علی و فاطمه            آمــده تـجــلّــی، آیــه هـای مـحـکـمــه

سیّدی یا اباصالح (۳) عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا

*********************************************

نام زیبای تو شد، ذکر هر شام و سحر            ای عزیز فـاطـمه، یا امـامَ الـمـنـتـظَر

سیّدی یا اباصالح (۳) عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا

*********************************************

نیمۀ شعبان شد و، هر دلی صفا گرفت            با عـنـایت شـمـا، شور کـربـلا گرفت

سیّدی یا اباصالح (۳) عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا مولا؛ عزیز زهرا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

ای طلـوع صبـحـدم نـور دگـر آورده‌ای           آفـتابی بهـتر از شمس و قـمـر آورده‌ای

شاهدی از جان و دل محبوبتر آورده‌ای           یـا کـه وجـه الله بر اهـل نـظـر آورده‌ای


مصـلـح کـل حجّـت ثانی عشر آورده‌ای

مهدی موعود کز خلق خـدا او را سـلام

آسمان امشب چه سیمای تو روحانی شده           دامنت چون قلب نرگس پاک و نورانی شده

سـیـنـه‌ات لـبـریـز از انـوار ربّـانـی شده           صحنه‌هایت روضۀ سر سبز رضوانی شده

مـاه بـا لـبـخـنـد، گـرم نـور افـشانی شده

تا طلوع صبـح دور سـامـره گردد مـدام

ای زمین آغوش جان بگشا که جانان است این           سامره تطهیر کن خود را که قرآن است این

آسمان در بر بگیرش یک جهان جان است این           سیزده معصوم را روح است و ریحان است این

قلب قرآن، هستی دین، رکن ایمان است این

خود امام و یـازده آبـاء مـعصومش امام

ای ز آوای تو قرآن مفتخر قرآن بخوان           ای دمت از فیض عیسی خوبتر قرآن بخوان

ای شده پروانه‌ات مرغ سحر قرآن بخوان           ای یگـانه مصلح کـلّ بشر قـرآن بخوان

ای نوایت خوشتر از جان، بر پدر قرآن بخوان

تا بـبـوسـد لـعـل لبـهـای تو را با احترام

سامره جان شد که این نوزاد جانان من است           نرجس پاکیزه دامان گفت ریحان من است

عسکری بوسید لبهایش که قرآن من است           عیسی مریم به وجد آمد که این جان من است

شب ندا در داد این ماه فروزان من است

صبح گفتا از زمین تابید خورشیدم به بام

پاک جسم و پاک جان و پاک باب و پاک مام           سر و قد؛ گل چهره؛ شورانگیز لب؛ شیرین کلام

کبریایی جاه و احمد طینت و حیدر مقام           فـاطـمی خو، مجـتـبایی حلم؛ ثـارالله قـیام

مو کمند و ابرویش شمشیر و مژگانش سهام

تا که‌اش گردد شکار و تا که‌اش افتد به دام

کعبه می‌خندد که آغاز ظهورش در من است           مکّه می‌بالد که آثار عبورش در من است

کوفه می‌نازد که تشریف حضورش در من است           کربلا گوید که اشک و سوز و شورش در من است

دل ندا در داد کاین خورشید نورش در من است

جان به طوف مهد او چون زائر بیت‌الحرام

دُرّ دنـدان پـیـمـبـر انـتـظـارش می‌کـشـد           صورت خونین حـیدر انتظارش می‌کشد

سیـنـۀ مـجـروح مادر انتظارش می‌کشد           مجـتـبی با سوز دیگر انتظارش می‌کشد

زخـم ثـارالله به پیکـر انتـظارش می‌کشد

تـا نـیـایـد او نـیـابـد زخـم قــرآن الـتـیـام

ای ز پشت ابر غیبت خلق را خورشید و نور           ای فروغت کرده پیش از خلقت عالم ظهور

ای وجودت غایب و خلق جهانت در حضور           یابن کوثر یابن طاها یابن یاسین یابن طور

تو به ما نزدیکتر از مایی و ما از تو دور

ما ز تو اعـمـی و تو پیداتر از مـاه تمام

باغـبـانـا بار دیگـر در گـلستان باز گرد           یوسفا از چاه کنعان سوی کنعان باز گرد

موسیا بر کُشتن فرعون و هامان باز گرد           عیسییا تا جان دهی بر جسم بی‌جان باز گرد

احـمـدا بر یـاری اسلام و قرآن باز گرد

حـیـدرا در دست تو زیباست تیـغ انتـقام

کعـبۀ کعـبه؛ صفا بخش صفا؛ رکن حرم           آسـمـان جــود، بـاران عـطـا، ابــر کــرم

باز آی ای از گل عدلت جهان رشک ارم           دین شده بی احترام و کـفر گشته محترم

قـبـلـۀ قـومـی نـسـاء و دین افـرادی درم

هر حرامی بین حلال و هر حلالی را حرام

ای وصالت آرزوی دوستان، هجران بس است           ای به باغ آفرینش باغبان، هجران بس است

ماه کنعان، آفتاب مصر جان؛ هجران بس است           سیّدی الغوث الغوث الامان، هجران بس است

مصلح کل مهدی صاحب زمان، هجران بس است

تا به کی میثم بریزد بی‌تو خون دل به جام

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

ای زمین سـامـره طـور تجـلّا خوانمت            یا بهشت حضرت باری تعالا خـوانمت

سرزمین مکّه یا گـلـزار بطحا خوانمت            جبهۀ هفت آسمان یا عرش اعلا خوانمت


کعـبـۀ پیغـمـبران یا طور سینا خوانمت            قـبـلـۀ امـیـد فـرزنـدان زهـرا خـوانـمت

هرچه هستی طور دل سینای جان می‌دانمت

زادگاه مـهـدی صاحب زمان می‌دانمت

نو عروس فاطمه امشب محـمّد زاده‌ای            دخـتـر شاهـنشه رومی و احمد زاده‌ای

اخـتـر بـرج ولایی، مـاه امـجـد زاده‌ای            هیـکـل تـوحـیـد یا روح مجـرّد زاده‌ای

عابدی معـبود و یا عـبدی مؤید زاده‌ای            پای تا سر مظهـر دادار سـرمد زاده‌ای

انبیا را اولیا را، جانِ جان است این پسر

مصلح کل مهدی صاحب‌زمان است این پسر

کودکی نورس مپندارش که پیر آدم است            رهنمای آدم است و مقـتـدای عالم است

انبیا را اوّل است و اولیا را خـاتم است            هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است

هم بدرد جان دوا هم زخم دل را مرحم است            نوح دل، یوسف لقا، موسی بیان، عیسی دم است

شیـعـه تنها مـصلح کـلّ بـشر می‌داندش

عـالـم خـلـقـت امـام منـتـظـر می‌داندش

نرگس امشب تا سحر با مرغ شب بیدار باش            صبحدم چشم انتظار وعـدۀ دیـدار باش

دیـده بـگـشا در تماشای رخ دلدار باش            در رخ دلـدار مـحـو جـلـوۀ دادار بـاش

شاهد لبـخـنـد گل در دامن گـلـزار باش            در نشاط و شور و شادی باغبان را یار باش

شب دعایت روح را غرق حلاوت می‌کند

صبح مهدی در برت قرآن تلاوت می‌کند

ای عروس فاطمه ام الـعـلـوم الکـامـلـه            ای جهان قربان حملت ای به مهدی حامله

ای تو را سـادات زنهای بـهـشتی قـابله            خـیـز از جـا و بـجـا آور نـمـاز نـافـلـه

نـور شد بین تو و چشم حکـیمه فـاصله            کــاروانِ دل بـه پـا آمــد امــیــد قـافـلـه

حـبـذّا یــار آمــده یــار آمـده یــار آمـده

یوسف گـم گـشتـۀ زهـرا به بـازار آمده

نرگس امشب موسی‌ای با نور طور آورده‌ای            یا مـگـر داور دیگـر بـا زبور آورده‌ای

آدم است این یا ملک یا آنکه حور آورده‌ای            یـا بـه دامـن مـظـهـر الله نـور آورده‌ای

آفرینش را به شوق و وجد و شور آورده‌ای            سیـد الاشـهـاد را بـدر البـدور آورده‌ای

از زمین یک آسمان توحید داری در بغل

ماه دورت گردد و خورشید داری در بغل

قلب امکان، رکن ایمان، جان جان ماست این            ناخـدای کـشتی دین مصلح دنیاست این

لنگر و طوفان و موج و ساحل و دریاست این            آدم و نوح و خلیل و موسی و عیساست این

نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاهاست این            ای دو صد یوسف فدایش یوسف زهراست این

نامش از اهل زمین و آسمان دل می‌برد

چهره‌اش نادیده از خلق جهان دل می‌برد

والـد خـلـق خـدا در نـقـش مـولـود آمده            در جـمـال عـبـد پیدا، حُسن معبود آمده

آفـتـاب ظـلّ جـان یا ظـلّ مـمـدود آمـده            بـحـرهـای آرزو را دُرّ مـقـصـود آمـده

با لـوای حـمـد بـشـتـابـیـد محـمـود آمده            آی مظلـومـان بپا مـهـدی مـوعـود آمده

روز عشق و وحدت و ایثار و هم عهدی رسید

از کنار کـعـبـه فـریاد انا المهـدی رسید

ای وجودت بر تن بی‌جان عالم جان بیا            ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا

ای جـواب نـالـۀ مـظـلـومی قــرآن بـیـا            ای همه جانها بخاک مقدمت قـربان بـیا

ای امید بی کسان ای یـار مظلومان بیا            ای نجات هستی ای گمگـشتۀ انسان بیا

زینب کـبـرا سر بازار می‌خـواند تو را

فـاطمه بین در و دیوار می‌خواند تو را

آفـتـابا طلعـتـت در پرده پنهان تا بکی؟            ماهتابا جلوه‌ای شبهای هجران تا بکی؟

باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟            یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟

احـمـدا تنها میـان جـمـع قـرآن تا بکی؟            مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟

از جگـرها آه می‌جوشد که یا مهدی بیا

خون ثـارالله می‌جوشد که یا مـهـدی بیا

گاه دور کعبه با اشک روان می‌جویمت            گه چو بلبل نغمه زن در بوستان می‌جویمت

گه کنار خانه بر گِرد جهـان می‌جویمت            در منی من در زمین و آسمان می‌جویمت

که به بزم دوستان با دوستان می‌جویمت            گه درون خویشتن مانند جان می‌جویمت

هرچه می‌گردم در این گلشن نمی‌بینم تو را

تو مرا می‌بـینی امّا من نمی‌بـیـنـم تو را

دیـده‌ها اخـتـر شـمار صبح دیـدار توأند            اخـتـران آئـیـنـه‌دار مـاه رخـسـار تـوأند

گـلـعـذاران بـی‌قـرار سیر گـلـزار توأند            شـهـریـاران خـاکـسـار پای زوّار توأند

سـربــداران پـایــدار دار ایــثـار تـوأنـد            دوستان چشم انتظار صبح پیکـار توأند

یا بن مولانا العلی یابن النبی المصطفی

ازتو عالم می‌شود چون نظم میثم با صفا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

بـاز از مَــهــد امـامـت خــبـری مـی‌آیـد          خــبــرِ تــازه‌تــر از تــازه‌تــری مـی‌آیـد

همه گویند بهـم بخت جهان وا شده است          ایـن خــبــر بـا سـنـد مـعـتـبـری مـی‌آیـد


بـسـتـه بـود ایـن در امّـیـد به دل‌هـا امّــا          نــور امّـیــد ز هــر بـسـتـه دری مـی‌آید

دوستان را پس از این منجی غم‌ها برسد          دشمنـان را پس از این دردِسـَری می‌آید

پنج هـادی شده تـبـعـیـد که مـهدی نرسد          غافـل از آن که عجـب تاج سری مـی‌آید

هــمـه گــفــتـنـد نـبـایــد پـســر آیــد امّــا          گـفت نـاگـه پـدری، گـل پـسـری مـی‌آیـد

دشمن و دوست شنیدند که از بیت حسن          مـنـجـی دیـن خــدا مــنـتـَـظَـری مـی‌آیـد

هاتفی گفت که طاووس جنان آمده است

با خبر باش که سلطان جهـان آمده است

مـی‌شـنـاسـنـد دو عـالـم پـسـر زهــرا را          می‌شنـاسد فـلـک این حـیـدرِ سر تا پا را

کـاخ‌های سـتـم از هـیـبـت او لــرزانـنـد          بـاز تـکــرار کــنـد واقــعــۀ کـسـری را

به رَعـایـای خـودش نـیک نـظـر اندازد          دور ســازد ز مـحـبـّـیـن سـتــم اعــدا را

صاف و شفّاف به یُمنش همه جا نور شود          او شـود آیــنـه سـر تـا سـر ایـن دنـیـا را

طاقتِ رنـج و غـمِ شـیـعـه نـدارد هـرگز          بس به جـانـش بخـرد درد و بلای ما را

شـیـعـه بـیـمـار شـود در طلـب آمــدنـش          لــیـک از حــق طـلـبــد عـافـیـت آقــا را

شیعه در سـایـۀ او مـرد عـمـل می‌گـردد          با شجـاعـت بـزند از عـدویش سـرها را

دور تـا دور حَـرَمـخـانـۀ نـرگـس امروز          بـاز کــردنـد مــلائـک ره ایـن مـولا را

خرّم آن روز که راهش به حرم باز شود

پـاکــسـازیِ حــرم از حـرم آغــاز شـود

آیـد آن روز که روز صُـلحـا خواهد شد          روز دیــدار اَبـاصـالـحِ مـا خـواهــد شـد

می‌رسد این خبر ازمشرق عالم آن روز          ایهـا الـنـاس عـدالـت ز شـمـا خـواهد شد

کوفـه را مرکـز تـعـلـیـم و هـدایت سازد          مُلک قـرآن ز کجا تا به کجا خـواهد شد

از دَم تـیــغ رَود هـر که بـبــنـدد راهـش          لشگـر خصم طـرف با شهـدا خواهد شد

بعد از آن روز که شد کار مدیـنه یکسر          تـازه او مـنـتـقـم کـرب وبـلا خواهـد شد

سر کفر است که درشام و حلب می‌ریزد          ســرِ سـَرکـردۀ کـفـّـار جـدا خـواهـد شـد

نه بـمـانـد اثـر از آل صـعـود و نه یهـود          کعبه از دست بنی شِیـبـه رها خواهد شد

شاید از مُلک رضا هم گذری خواهد داشت          همه ایران به خدا مُلک رضا خواهد شد

یا لثارات!همه پشت سـرش صف بکشید

تـا تـوانـیـد ز کـفّـار و مـنـافـق بـکُـشـیـد

ای همه آل‌عبا جامِ جَـمَت را عشق است          گـل یاسین، صفای قـدمت را عشق است

گفت بابات که این طفل صغیر است امام          درامامت به خدا سِنِّ کَمَت را عشق است

هرکجا هست وجود تو همان جا کعبه است          هرکجا می‌روی آقا حَرَمت را عشق است

می‌نویسی روی سربـندِ خودت یا زهـرا          رمز و رازِ رَجَزت را قلمت را عشق است

ای عـلـمـدارِ تـو عـبـاس علمدار خدا          !یارت عباس که باشد عَلَمت را عشق است

آری آن خطبۀ پیغـمبری‌ات در راه است          سُخَنَت را نَفَست را و دَمَت را عشق است

هیچ کس از کرَمِ دست تو بی دولت نیست          ای تمامیِ سخاوت، کرمت را عشق است

بر لبت ذکر حسین است به هر شام وسحر          گریۀ صبح و مسا،درد وغمت را عشق است

گـاه گـریـان حـسـن گــاه حـسـیــنـی آقـا

هــمـۀ عــمــر تـو در راه حـسـیـنـی آقـا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای آخـریـن امـیـد رسـالـت خوش آمدی           خـورشیـد آسـمـان عـدالت! خوش آمدی

سر تا به پات قدر وجلالت! خوش آمدی           بـنـیـان‌کن اسـاس ضلالت! خوش آمدی


با مـقـدم تو گـشت زمین رشک آسمـان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

اسـلام بـا ولادت تـو بـاز جـان گـرفـت           روی نـدیـدۀ تـو دل از آسـمـان گـرفـت

دیـن بـا ولایـتت شـرف جـاودان گرفت           «حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»

جـاء الـحـقـت رسید بـه گوش جهـانـیان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

ای از خـدا سلام به جسم و به جـان تو           آوای وحــی مــی‌شـنــوم از زبــان تــو

دل‌بـرده از پـدر ز مــلاحـت بـیــان تـو           قـرآن بخـوان که بوسه زند بر دهان تو

ای عـمر وحی از نفست گشته جـاودان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

مـیـلاد تو ولادت خــوبـان عـالـم اسـت           عید هزار موسی و عیسی‌بن‌مریم است

مـیـلاد اهـل‌بـیـت رسـول مـکـرم اسـت           مـیـلاد دیـگــر شـهـدای مــکــرم اسـت

مــیـلاد سـیــدالـشـهــدا را دهــد نـشــان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

بازآ که اولیای خـدا چشم‌شان به توست           یـاران سیـدالشهــدا چـشم‌شـان به توست

سرهای تشنه گشته جدا، چشم‌شان به توست           مکه، مدینه، کرب‌و‌بلا چشم‌شان به توست

کـعـبـه گـشوده چـشم به راه تو همچنان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماست           روی ندیـده‌ات همـه جا نور عین ماست

چشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماست           جمعـه گــواه نـالـۀ ایـن الحـسیـن ماست

یک جـمـعـه این سخـن نیفـتاده از زبان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

تو خود شبان و این رمه در انتظار توست           چـشـم جهانیـان هـمـه در انتظار توست

مولا! بیـا کـه فـاطمـه در انتظار توست           خورشید نهـر علـقمـه در انتظار توست

بر بازوی عموی خود این جمله را بخوان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

توغایبی و خلق جهان در حضور توست           ملک خدای عزّ وجل غرق نور توست

جای تو خالی است و جهان پر ز نور توست           آقـای عیدهــا همـه روز ظهــور توست

از چـشـم ما نهانی و در عـالـمی عـیان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

بـی‌تـو شـب ســیــاه شـده روزگــار مـا           بی‌تـو شده است خنده گـل نیش خار ما

رنـگ خـزان گـرفـتـه سراسر بهـار ما           بــازآی ای قــــرار دل بــی‌قـــرار مـــا

بـازآ کـه ذکـر مـا شـده الـغـوث الامـان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

کی می‌شود که پای به چشم بشر نهی؟           عـمـامــۀ رسـول خـدا را به سـر نـهـی

بـر قـلـب دشـمنـان ولایـت شـرر نـهـی           تا یک نـظـر به جـانب اهل نـظـر نهـی

رخ بر تـمـام مـنـتـظـرانت دهـی نـشان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

ای زخــم پـیـکـر شـهــدا بـی‌قـــرار تـو           چـشـم عـلـی به دست تو و ذوالفـقار تو

فــریـاد انـتـقـام شـهـیــدان شــعـــار تـو           لـبـخـنـد می‌زنـد عـمـوی شیـرخـوار تو

کـای دست انـتـقــام خــداونـد لامـکـان!

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

دست حـقّی و کـاتـب لـوح و قـلـم تویی           بـهـر ظهـور، بیـن امـامـان عـلـم تـویی

بـگـشـای رخ که هـادی کُـل اُمـم تـویی           مـولا! بـیـا! بـیـا! کـه امـام حــرم تـویی

گـویـد بـلال بـر تـو بـه بــام حــرم اذان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

ای دسـت اولــیــای الــهــی بـه دامـنـت           جوشن کـبـیـر در صف پیکار جوشنت

پــیــراهــن حـسـیــن، بـــرازنــدۀ تـنـت           «میثم» تـمـام چـشـم شـده بـهـر دیـدنت

چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان

عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

یک جـمـعـه این سوال نیفـتاده از زبان        عَجِّـل عَلی ظُـهُـورِکَ یَا صَاحِب‌ِالـزَّمان

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علی اشتری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترجیع بند

ابـر کـرم که نـم‌نـم بــاران درست کـرد           از این کویر خشک، گلستان درست کرد

دل را تــجــلـّـیـات خـــداونــدی سـحــر           خـانـه‌خـراب زلف پریشان درست کرد


دسـتی کـریـم آمـد و بـا دستـگـیـری‌اش           ما را گـدای نـیـمـۀ شعـبان درست کرد

ما را سر قـرار خودش بیـقـرار ساخت           دنبال خویش، بی‌سر و سامان درست کرد

پس نادرست سجده نکـردیم، این نـگـار           کافر خراب کرد و مسلمان درست کرد

با دست‌پـخـت فـاطـمه نانی درست کرد           از ما کـنـار سـفـره سلیمان درست کرد

مـا سـائـل قـدیـمـی زهــرا و حــیـدریـم

چـشـم‌انـتـظـار مـهــدی آل پـیــمـبــریــم

بـا جـذر و مـدّ پـلـک تو دریـا بـلـند شد           نـوح و خـلـیـل و آدم و مـوسی بلـند شد

مریم به دور کـعـبۀ نرگـس طواف کرد           عـیـسی به شـوق روی مسیـحا بلـند شد

یک دست روی سینه و یک دست روی سر           یـوسف به پـای یـوسف زهـرا بلـنـد شد

مجـنـون شـدند اهـل سـمـاوات تا زمین           تا گـرد و خـاک مـحـمـل لـیـلا بلـند شد

ما سربـلـنـدهای هـمـیـن سروری شدیم           وقـتی که سـایـه‌ات به سـر ما بـلـند شـد

هـرجـا که نـام تو بـرسـد واجـب‌الـقـیـام           بـایـد بـه احــتـرام تـو از جـا بـلـنـد شـد

مـا غـیـر نـام مـحـتـرمت را نـمی‌بـریـم

چـشـم ‌انـتـظـار مـهــدی آل پـیـمـبــریـم

مـائـیـم و مـسـتـمـنـد نـگــاه شـمـا شـدن           قـبـل از رسیدن رمـضان، با خـدا شدن

از من مرا بگیر و خودت را به من بده           باید به راه عـشق تو از خود جـدا شدن

باید درست تـوبـه کنم، اینچنین بد است           می‌تـرسـم از عـقـوبت این بی‌حـیا شدن

از دست رفت چشم ترت بسکه گریه کرد           بـا بـاخـبـر ز نـامــۀ اعــمـال مــا شـدن

یـا ایّــهــا الـعــزیــزِ مـنـاجـات‌هــای مــا           خوب است با صدای تو از خواب پا شدن

گاهی خودم برای خودم نـقـشه می‌کـشم           ای کـاش با تو راهـی کـرب و بـلا شدن

مـا تـشـنــۀ زیــارت اربــاب بـی‌ســریـم

چـشـم ‌انـتـظـار مـهــدی آل پـیـمـبــریــم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پس نادرست سجده نکـردیم، این جناب       کافر خراب کرد و مسلمان درست کرد

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علی سپهری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

باده ز دست ساقی امشب چشیدنی است!           نـاز نـگـارزادۀ امـشب خـریـدنـی اسـت!

امشب جمال یوسف زهرا چه دیدنی است!           از عاشقان وصف جمالش شنیدنی است:


این دلبری است کز همۀ دلبران سر است

این دلـبـر از سـلالـۀ سـاقـی کوثـر است

ای وارث عـلــوم پـیـمـبـر خـوش آمـدی           ای صاحب شجاعت حـیـدر خوش آمدی

امّـیـدِ قـلـب حـضرت مـادر خوش آمدی           صاحب‌زمان! حضرت دلبر خوش آمدی!

جنت ز عطر و بوی تو آقا مـعـطر است

از یُـمن مقـدمت همه عـالـم مـنـوّر است

ایران که هیچ، کل جهان کشور شماست!           اصلا تمام إنس و ملَک لـشکـر شماست

سـردار قـدس کـشـور ما قـنـبـر شماست           سـیـد عـلـی خـامـنـه‌ای اشـتـر شـمـاست

"بی شک امید و رهبـر سید علی تویی"

پـشت و پـنـاه و یـاور سیـد عـلـی تـویی

دیگر در این بساطِ دلِ من جـز آه نیست           دیـگر کـسی شبـیـه منِ رو سیـاه نیـست

در نـامـه‌ام به غـیر خـطا و گـنـاه نیست           امّـیـد من به غـیـر نـگـاه تـو شـاه نیست

من را بـخـر برای خودت یابن فـاطـمـه

با خـود بـبـر برای خـودت یابن فـاطـمه

تنهـا تـریـن مـسـافر صحرا ظـهـور کن           آرامــش و قـــرار دل مــا ظـهــور کـن

آقـا بـیـا بـه خـاطـر زهــرا ظـهـور کـن           اصلا بـحـق زیـنـب کـبـری ظـهـور کن

هـر صبـح و هر مساء تو گـریان زینبی

خـود گـفـتـه‌ای به ما که پـریـشان زینبی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

در پرونده‌ام به غـیر خطا و گـناه نیست        امّـیـد من به غـیـر نـگـاه تـو شـاه نیست

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

به فلک می‌رسد از خاک زمین بوی بهشت          گشته عـالـم همه جا گلشن مینوی بهشت

پـیـش یـارم که بود روشنی روی بهشت          عـرق شـرم چکد از رخ دلجـوی بهشت


خـلـق عـالـم همه با دوستی و هم عهدی

گـشتـه ورد لـبـشـان زمـزمـۀ یـا مـهـدی

دانه مـرغ دل از خـاک در سـامـره بـین          سـیـنـه‌اش را ز تـجـلّای خـدا نـائـره بین

نـور آن نـائـره در دامـن هـر دایـره بیـن          وجـد آن پاک زن پـاکـدل و طاهـره بیـن

نـغـمـه و زمـزمـۀ مـرغ سـحـر می‌شنود

بـانـگ تـسبـیـح ز لبـهـای پـسر می‌شنود

در دل اهل ولا خـانــه گـرفـتـی نـرگـس          خـانـۀ مـحـفـل جـانـانـه گـرفـتـی نـرگس

دل ز هر عـاقل و دیـوانه گرفـتی نرگس          کـز یـم فـاطـمـه دُردانـه گـرفـتی نـرگس

دیـده روشن به رُخِ مهـدی اثـنی عـشرت

جـان بـقـربـان تو و مـاه جـمـال پـسـرت

ایـن پـسـر آئــیــنـۀ روی خــدا مـی‌بـاشـد          این پـسـر مـشـعـل انـوار هـدی می‌بـاشد

ایـن پـسـر سـیّـد جـمـع سـعــدا می‌بـاشـد          این پـسـر طـالـب خـون شـهـدا می‌بـاشـد

این همان است که دلها همه دیوانۀ اوست

این همان است که جانها همه پروانۀ اوست

افـق نـسـل عــلـی را قــمـری پـیــدا شـد          خلق را رهـبـر صاحب نـظـری پیدا شد

پــدر پــیــر خــرد را پـســری پـیـدا شـد          بـلـکـه بـر مـلّـت قـرآن پـدری پـیـدا شـد

هر که خـواهد رخ تـابـنـده احـمـد بـیـنـد

چــهــره مــنــتــقــم آل مـحــمــدi بــیــنـد

ای صفابخش و شفابخش دل و جان همه          ای طـبیب من و ای داوری درمان هـمه

هـمه پـروانـه و تو شـمـع فـروزان هـمه          همه جان باخـتـۀ عـشـق تو جـانـان همه

چه شود عقده ز دلها بگشائی ای دوست

از پس پرده غـیـبت بـدر آئی ای دوست

طعنه از دشمنت ای دوست شنیدن تا کی          به بـدن پـیـرهـن صـبـر دریــدن تـا کـی

پـیش رو بودن و روی تو نـدیـدن تا کی          بار هـجـران تو بر دوش کـشیـدن تا کی

مـا کـه نـادیـده تو را طالب دیـدار شـدیم

به کـمـنـد سـر زلـف تو گـرفـتـار شـدیـم

گوشِ یارانِ تو را طعنه اغیار بس است          عاشق زار تو را ایـنـهمه آزار بس است

قفس تنگ بر این مرغ گرفتار بس است          پیش رو بودن و نادیدن رخسار بس است

گـلـی از گـلـشـن حُـسـن تو نچـیـنم چرا؟

مـا بـمـیـریـم و جـمـال تـو نـبـیـنـم چـرا؟

ما که پروانه صفت گرد غمت سوخته‌ایم          آتش عـشـق تو در سـیـنـه بر افروخته‌ایم

قـصـۀ عـشـق تو را از ازل آمـوخـتـه‌ایم          کز ولادت به رخت دیـدۀ دل دوخـتـه‌ایـم

پـرتـو حُـسن تو تا شام ابـد در دل ماست

هر طرف روی کنی جای تو در محفل ماست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها حتی سایت نخل میثم « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

ای صفابخش و شفابخش دل و جان همه       ای طـبــیـب ای داوری درمـــان هــمــه

قــصـۀ عـشـق را از ازل آمــوخــتــه‌ایـم       کز ولادت به رخت دیـدۀ دل دوخـتـه‌ایـم

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

همين كه شامّه ام مستِ بوی نرگس شد           وصال، روزی اين بـيـنـوای مُـفـلس شد

حضور حضرت معشوق در دلم حس شد           "ستاره ای بدرخـشيد و مـاه مجلس شد"


شكـفـته ام چو گـل از بهجـت رسيدن او

بـهـشـت، آمـده در سـامـرا بـه ديـدن او

شب تـجـلّـی سـلطـان انـس و جـان آمـد           به جـسـم مُـردۀ عـالـم، دوباره جان آمد

امام كون و مكـان، صاحب الـزّمان آمد           به خـاك بـوسی او عرش كِل كِشان آمد

دليل نـورِ كواكـب، به جـلـوه آمده است

يگانه حاضر غائب، به جلوه آمده است

ببين كه چشم فلك خيره بر قمر شده است           شبِ بلند زمين و زمان، سحر شده است

درخت پُـر ثـمـر نـور بارور شده است           امـام يـازدهـم صـاحب پـسـر شده است

اگر كه وا شده گـلهـای سُرخ لبـخـنـدش

گـرفـتـه بوسه ز لبـهـای گـرم دلـبـنـدش

به محـض آمدنش سر به سجده بگـذارد           همين كه ارض و سما را به وجد می آرد

ز فـيـض مـقـدم او لـطـف عـام می بارد           رسيده تا كه غم از قـلب شيعـه بر دارد

شب شروعِ رسيدن به آخرين راه است

شـبِ طـلــوعِ وجــودِ بــقــيــة الله اسـت

دعای حضرت او تا دمی كه همره ماست           خـدا گـواه، مَلك هم گـدای درگه ماست

"جـمـال چهـرۀ او حُجّت مُوَجّه ماست"           "هزار يوسف كنعان فتاده در چَهِ ماست"

"سر ارادت ما وآستان حضرت دوست"

كه هرچه هست به عالم طفيلِ هستيِ اوست

مـحـمّـدی ست به واللهِ خُـلـق نـيـكـويش           مـثـال ِتك يَـل بـدر است زورِ بـازويش

به سيـره، دختر پيغـمـبر است الگـويش           تمام حُسنِ حَسن مُنجلی ست از رويش

پس از ظهور، زمين لرزه از تلاطم ماست

كه او به وقت شجاعت حسين دُوّم ماست

ولــــیّ آخِـــــرِ الله را فـــرســـتـــادنـــد           بـه آسـمـان شـرف مــاه را فـرسـتـادنـد

چـراغ روشـن ايـن راه را فـرسـتـادنــد           يـگــانـه مـنـتــقــم شـاه را فــرسـتـادنــد

گـرفـتـه گـوش دلـم را صـدای آمـدنـش

بـه اشـك، چـلّـه گـرفـتـم بـرای آمـدنـش

بـگـو چـكـار كـنـم تا به كـبـريـا بـرسم؟           به وصل يـار در ايـوانِ مرتضی برسم

دُرست، نـيـمـۀ شعـبـان به كـربلا برسم           بـه خـاك بـوسـیِ سرداب سـامـرا برسم

خــدا نـيــاورد از يــار نـا امـيــد شــوم

من آمـدم كه به پـای غـمـش شهيد شوم

بگو به فصل زمستان، بهار آمدنی ست           به شهـرِ يـارِ دلـم، شهـريـار آمدنی ست

به گـريـۀ پـسـر مـهـزيـار، آمـدنـی ست           تـوسّـلات من و تـو به كـار آمـدنی ست

مُــدام نــالــۀ "الـغـوث و الامــان" دارم

به هر نفس دَمِ "ياصاحب الزّمان" دارم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

سامرا امشب ز شب های دگر زیباتری          در جلال و در شرف امّ القرای دیگری

سر به سر لبریز از عطر گل پیغمبری          جـنّـة الـفـردوس یا بـاغ محـمّـد پروری


کعـبۀ دل قـبلۀ جان یا که شهر حـیـدری          مهدی از تو تو دل از خلق دو عالم می بری

هست و بود کـبـریـا را در بغل بگرفته ای

جـان خـتـم الانـبـیـا را در بغل بگـرفته ای

سامره امشب چو باغ لاله از هم وا شدی          کعـبه را در بر گرفـتی قـبـلۀ دلها شدی

با صفاتر از حرم خرّم تر از سینا شدی          روحبخش روح عیسی طور صد موسی شدی

نور بخش چشم خورشید جهان آرا شدی          الله الله زادگــاه یــوسـف زهــــرا شــدی

خـویـش را مـحـو جـمـال شاهد اقـبـال کن

خـنـده زن با لالۀ خـنـدان نـرگس حال کن

آخرین مرد قـیـام اهلبیت است این پسر          وارث خـون تمام اهلبیت است این پسر

گفتگوی صبح و شام اهلبیت است این پسر          صاحب کـلّ مقـام اهلبیت است این پسر

تیغِ بیرون از نیام اهلبیت است این پسر          بلکه دست انتـقـام اهلبیت است این پسر

انتـقـام خـون مظلـومان به دین اوست دین

از شب مـیـلاد گـویـد یـا لـثـارات الحـسین

عاشقان با بذل جان گلبانگ جانان بشنوید          بانگ تبریک از خدای حیّ منّان بشنوید

ذکر جاء الحق ز نخل و باغ و بستان بشنوید          نام مـهـدی از زبان هـر مسلمان بشنوید

وصف آن گل را ز مرغان خوش الحان بشنوید          اهل قرآن از زبانش صوت قرآن بشنوید

ســورۀ قــدر از دهـان او طـنـیـن انداخـتـه

شـورهـا در آسـمـان و در زمین انـداخـتـه

ایـن چــراغ آرزوی دودمــان آدم اسـت          این نه یک آیت که درمعنی کتاب محکم است

انبیا را اوّل است و اولیـا را خـاتم است          این نه یک طفل زمینی پیر عرش اعظم است

این مسیحای عزیز یازده عیسی دم است          ای حکیمه احترامش کن که جان عالم است

این همه بود و هم هست امام عسکری است

همچو قرآن بر سر دست امام عسکری است

ای عـروس بیت آل فـاطـمه مادر شدی          مــادر تـنـهـا امـیـد آل پـیـغــمـبـر شدی

عطر زهرایی گرفتی کوثر کـوثر شدی          الله الله در پـسر زادن ز مـریم سر شدی

بحر موّاج شرف را از شرف گوهر شدی          آسـمـان احـمدی مـاهی خـدا منظر شدی

حـبّــذا مـرآت ذات ذوالــجــلال آورده ای

چارده معصوم را در یک جمال آورده ای

ای کویر دل؛ بهار از ابر رحمت بار تو          ای چراغ آفرینش روشن از رخسار تو

ای صفـای انـتـظـار از دامن گـلـزار تو          آفـتـاب آورده سـر بـر سـایـۀ دیـوار تـو

شـهـریـارا؛ شهـریـاران بَـردۀ بـازار تـو          عید ما یک لحظه، آن هم لحظۀ دیدار تو

تیره گی ها عاقبت مغلوب نورت می شود

شام صبح از نور خورشید ظهورت می شود

باغـبـانـا تشنه گـلـهـای بهارت تا به کی          حملۀ باد خـزان بر لاله زارت تا به کی

زاغ های زشت گرد شاخسارت تا به کی          آفتاب کعـبه، کعبه بی قـرارت تا به کی

چـشم مظلومان عالم اشکبارت تا به کی          پرچـم ثاراللّهی چشم انتظارت تا به کی

کی شود عدل تو در کـلّ زمین کامل شود

با ظهـورت آیـۀ اکـمـال دیـن کـامـل شود

ای خدا را دست و بازو دست بر شمشیر کن          آیـۀ فـتـحـاً مـبـیـن را بر همه تفسیر کن

آفـریـنـش را پُر از گـلـواژۀ تـکـبـیر کن          سرکشان را دست وپا در حلقۀ زنجیر کن

کلّ عالم را به تیغ عدل خود تسخیر کن          نور عـاشورائیان را نور عـالـمگـیـر کن

ای خدا را دست قدرت ای علی را نور عین

تا به کی فریاد ما این الحسن این الحسین

یـابن طاهـا داد دنـدان پـیـمـبـر را بگیر          داد عترت؛ داد قرآن؛ داد حـیدر را بگیر

داد احمد؛ داد محسن؛ داد مـادر را بگیر          داد زیـنـب؛ داد ثـارالله اکـبـر را بـگـیـر

همچو قرآن در بغل آن جسم بی سر را بگیر          انتـقـام اکـبر و عبّاس و اصغـر را بگیر

زیر و رو کن کاخ استـبداد و حکم داد کن

از اسـارت عـمّـه هـای خویش را آزاد کن

سیّـدی انـسـیّـةُ الـحـورا صدایت می زند          بین آن دیوار و در زهرا صدایت می زند

صحنۀ خونین عـاشورا صدایت می زند          دور مقـتـل زینب کـبرا صدایت می زند

کودکی در دامن صحرا صدایت می زند          تشنه ای گم کرده سقّا را صدایت می زند

ای ظهورت بر همه میـلاد هم عـهدی بیا

نخل «میثم» می زند فـریـاد یا مهـدی بیا

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها حتی سایت نخل میثم « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

ای عـروس بیت آل فـاطـمه مادر شدی       مــادر تـنـهـا انـیـد آل پـیـغــمـبـر شدی

شـهـریـارا؛ شهـریـاران بَـردۀ بـازار تـو       عید ما یک لحظه، آهن لحـظۀ دیـدار تو

کلّ عالم را به تیغ عدل خود تسخیر کن       نار عـاشورائیان را نور عـالـمگـیـر کن

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مهدی علی قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب دوباره مست شدم در هوای تو            امشب دوبـاره شعـر سـرودم برای تو

مجنونم و جنون من از حد گذشته است            من حاضرم که سر بدهم در هوای تو


یک عـمـر آمدم درِ میخـانه، ای حبیب            کی می شـود که من بـشوم آشنـای تو؟

این جشن ها بدون شما گریه آور است            ساقی! میان میکـده خالـیست جـای تو

آقا بیا که نـیـمـۀ شعـبـان رسیـده است            دل بستـه ایم بـر کـرم و بر عـطـای تو

حالـم بد است و منّت درمـان نمی کشم            خود را کـشانـده ام دمِ مهـمانـسرای تو

از یُـمـن مـقـدت قـلـم عـفـو را کـشیـد            بـر جـرم شیعـیان تو امشب خـدای تو

رحمت بر آن کسی که شده سائل شما            رحمت بر آن که کرد مرا مبـتلای تو

قـربـانـی رَهَـت؛ پـدر و مـادرم شـوند            اصـلا تـمــام زنــدگـی مـن فــدای تـو

ابلـیس هم دوباره شود سر به راه اگر            امـشب رسـد به او بـرکـات دعـای تو

آیا شود که زنـده بـمـانـیـم و بـشنـویـم            آیـد ز سمت خـانـۀ کـعـبـه صدای تو؟

در وقـت مـرگ مـنـتـظر مـقـدم تـوأم            شاید شود که بـوسه زنم من به پای تو

وقتی که صبح و شام گریه بر ارباب میکنی            پس واجب است گریه کنم پا به پای تو

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

باز شوریست که در جان جهان افتاده            عـالـم از حـادثـه ای در هـیجـان افتاده

چشم نرگـس به شقـایـق نگـران افتاده            عـالـم پـیــر دگـربــاره جـوان افـتــاده


هـاتـفـی گـفـت سحـر می رسـد از راه بیا

همـچـو عبـاس قـمر می رسد از راه بـیـا

باز عالم شده سرمست و غزلخوان امشب             پهـن شد سفـرۀ احسان کریمان امشب

بس که شد لطف خداوند فراوان امشب             میشود هر چه گدا هست سلیمان امشب

جــلـوۀ کــوثــری حـضـرت زهــرا آمـد

آخــریـن حــیــدر کــرار بـه دنــیــا آمــد

آمده بر دو جهان حضرت دریا به به             بـر رخـش جـلـوۀ آقـایـی طـاهـا به به

دلـبـری کـرده به لبـخـنـد ز بـابا به به             آمـده در بر نـرگـس گـل زهـرا به به

عسگری در بر خود نـور جـلی را دارد

یـا پـیـمـبـر به بـغـل بـاز عـلـی را دارد؟

با نگـاهش دل غـمـدیـده صفا بر دارد             چشم یـعـقـوب چو آئـیـنه ضیا بردارد

از غــبــار قــدمـش درد دوا بــر دارد            آمده حضرت عـیسی که شـفـا بردارد

انـبــیــا از قـبـلـش قـرب الـهـی گـیـرنــد

گلِ بوسه همگی از رخ مـاهـش چـیـنـند

در رخش جلـوۀ آیات خدا بسیار است            سیـزده آیـنـه در آیـنه در تکرار است

چو عـلی قـبلۀ عـالم شده و سیار است            پـسر حـیدر کرار خودش کـرار است

عرش می لرزد اگر یک دو قدم بردارد

دیـدنـی بـاشـد اگـر تــیـغ دو دم بــردارد

کاش گـل باز به دیـدار چـمن برگردد            از دل خاکی صحرا به وطن بر گردد

یوسف فـاطـمه آن پـور حسن برگردد             بهر یـاری به همه اهل یـمـن برگردد

چون حسین بن علی هست چو کشتی نجات

تا که این عید شود عید ظهورش صلوات

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر شأن انبیاء الهی و پیروی از فرامین و آموزه‌های ائمّه، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

انـبــیــا از قـبـلـش قـرب الـهـی گـیـرنــد            بـا گـدایـی درش منصب شـاهـی گـیـرند

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

آسمان امشب جمال حق تعـالی را ببین           نـیـمـۀ ماه محـمـد، مـاه زهـرا را ببیـن
بـرفـراز دست مولانـا امـام عـسـگـری           مـاه نـرگس، آفـتـاب عـالـم آرا را ببیـن


پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شو           چون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین
با همه سیّارگان دور زمین آور طواف           آفـتــابِ بـامـدادِ عــرشِ اعـلا را بـبـیـن
روح شو، بر بام شهر سامره پرواز کن           چشم شو، خورشید غایب از نظرها را ببین
بر فراز مهد مهدی هر دمی پرواز کن           لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین
همچو نرگس با گل لبخند از هم باز شو           در ریاض نور، حُسن حق تعالی را ببین
ای چراغ ماه، از خورشید زیباتر شدی
غرق در انوار حُسن حق ز پا تا سر شدی
ای بهشت سامره! امشب جهان آرا شدی           بـا گـلِ لبخندِ ماهِ نـرگس از هم وا‌شدی
نی عجب، گر عالمی گردید از بوی تو مست           زآنکه امشب مستِ بویِ نرگسِ زهرا شدی
آسمانی لالۀ نـرگس شکـفتی در زمیـن           ماه بزم عرشیان، خورشید سامرا شدی
بـا طلـوع صبح از مشرق برآیـد آفتاب           آفتـاب فـاطـمـه وقـت سحـر پـیـدا شدی
گاه در دامان نرگس گاه در دست حسن           نور خود را بذل کردی ماه محفل‌ها شدی
آسمانی‌ها زمین بوس تو بودند از ازل           لطف کردی در زمین تو همنشین با ما شدی
در محافل حاضری، در دیده پیدا نیستی           از نظـرها غـایـبی و انـجـمـن آرا شدی
ای وجـود از مقدمت آباد! یا مهـدی بیا
عـید میـلادت مبارک باد! یـا مهدی بیا
در شب میـلاد پیـدا شـد تجـلّای ظهور           سر زند از غرب، مِهر عالم آرای ظهور
آمد آن مولود مسعودی که در سیمای او           از ازل پیغـمبران دیـدند سیمای ظهـور
نقشِ «جاءالحق» دهد بر روی بازویش خبر           از قـیام مهدی و از صبح زیبای ظهور
ای خوش آن روزی که کلّ خلقِ عالم بشنوند           در کـنار کـعـبه پای رکن، آوای ظهـور
ای همه چشم انتظاران! بشنوید و بنگرید           بر دو بازوی ولیِّ عصر، امضای ظهور
شیعه در ایام غیبت همچو کوهی سربلند           در حـوادث پایـدار استاده تا پای ظهور
ای شـما آل مـحـمـد جـان ما قربـانتان!           از شما ما را نباشد جـز تـمنّـای ظهور
می‌درخشد پـرچـم تـوحـیـد بر بـام فرج
منتظر باشیـد، نـزدیک است ایّـام فـرج
غم مخور گر شد زمین ماتم سرای انتظار           می‌رسد روزی به پایان روزهای انتظار
اشک و آه و گریۀ چشم انتظاران شاهد است           سخت تـر از احـتضار آمد بلای انتظار
یوسف زهرا! تو شاهد باش، عمر ما گذشت           پـیر گردیـدیم در حال و هـوای انتـظار
جمعه‌ها ذکرم شده «اَین الحسن، اَین الحسین»           لحظه‌هایم گشته یکسر لحظه‌های انتظار
بس که سردادم ندای «أینَ ابناء الحسین»           کرده‌ام صحرای دل را کربلای انتظار
از طـنـین ذکـر «اللهم عجّـل للظُّهـور»           بند بندم گشته یکـسر نی نـوای انتـظار
یابن زهرا! ما دعا کردیم تو آمین بگو           تـا بهـار وصـل آیـد در قـفـای انـتـظـار
تـو تـمــام آرزوی آل زهـــرایــی بــیـا
ای امـیـد شیـعـه می‌دانـم که می‌آیی بیا
تو دل از من برده‌ای بسیار یابن العسکری           من تو را نشناختم یک بار یابن العسکری
گه نجف گه کربلا گه سامره گه کاظمین           داشتم با حضرتت دیدار یابن العسکری
دیده‌ای کز دیـدن روی تـو نـابـیـنا بـود           کمتر است از نقش بر دیوار یابن العسکری
گرچه لایق نیستم، ای خوبتر از جان بیا           پا به چشمم از کرم بگذار، یابن العسکری
دشمنانت کارشان جز دشمنی با شیعه نیست           شیعه غیر از تو ندارد یار، یابن العسکری
بی تو شادی جا نـدارد بین ما، مولا بیا           کوه غم از دوش ما بردار یابن العسکری
برگ برگ لاله‌ها در باغ و بستان شاهدند           بی تو گل هم شد به چشمم خار، یابن العسکری
گرچه گم کردند چشمان گهربارم تو را
باز می بیـنم فـقط تنها تو را دارم تو را
من تو را نشناخـتـم، اما مکـرر دیدمت           صبـحدم در روضۀ پاک پیـمبر دیدمت
در کـنـارت ایستادم پشت دیـوار بـقـیـع           گه کنار خویشتن، گه در برابر دیدمت
بـوی عطرت را شنیدم از بیابان نجـف           در کـنـار مـرقـد سـاقـی کـوثـر دیـدمت
گــاه دیـدم ایـستـادی در کـنـار قـتـلگـاه           گه کنار قـبر آن تن‌های بی سر دیـدمت
گاه در بالای سر دیدم ضریحت در بغل           گاه در پـائین پـا، بـا قـبر اکـبـر دیـدمت
گر چه ای گمگشتۀ زهرا ندانستم تویی           در کـنـار قـبــر عــبـاس دلاور دیـدمت
مـاه رویت را تماشا کردم و دل بـاخـتم
با تو بودم در همه عمر و تو را نشناختم
غایبی و روز و شب در جمع مائی، سیدی           بـا مـنـی امـا نـمـی‌دانم کجـایی؟ سیـدی
ای بسا حج کرده‌ام، حجّم فقط دیدار توست           تو حرم تو کعبه تو سعی و صفایی، سیدی
کاش جان عالمت بـر رونـما گردد فـدا           تا دمی بر خـلق عالم رو نمایی، سیـدی
ای دعای فاطمه پشت سرت هر صبح و شام           کی می‌آیی؟ کی می‌آیی؟ کی می‌آیی؟ سیدی
مشکل اسلام تنها غیبت کـبرای توست           با ظهور خود تو خود مشکل گشایی، سیدی
پرچم سرخ حسینی فاش می‌گوید که تو           وارث خـون شهـیـد کـربـلایـی، سیـدی
در طواف کعبه‌ای؟ یا در مدینه؟ یا نجف؟           سامره؟ قم؟ یا که مهمان رضایی؟ سیدی
ای تمـام چارده معصوم! یـا مهدی! بیا 
ای جـواب نـالۀ مظلـوم! یـا مهدی! بیـا
ای قــرار قـلـبـهـای بی‌قـرار اهل بـیت           وی طلوع صبح، در شبهای تار اهل‌بیت
می‌دمد صبحی که باشد صبح آغاز ظهور           می‌رسد روزی به پایان انتظار اهل‌بیت
قرنهـا فـریـاد « الـلهُمَّ عَـجِّـل لِـظُـهّـور»           بوده در این غیبت کبری شعار اهل‌بیت
ای به دستت ذوالفقار عدل! تا کی می‌کنی           اشک چشم نـازنینت را نثـار اهل‌بیت؟
سیدی! دست یـداللهی بـر آر از آستـین           تـا بـه دست آید دوباره اقـتـدار اهل‌بیت
سیـزده معصوم را کـشتـند از راه جفـا           یوسف زهـرا تویی دار و ندار اهل‌بیت
تـا قـیـامت لـشگـر پـایـیـز را نـابود کن           با ظهورت می‌شود عـالم بهار اهل‌بیت
قرنـها در سیـنۀ ما شعلۀ فـریـاد تـوست
عالمی در انتظار تیغ عدل و داد توست
وارث خـون خـدا! خـون خـدا گویـد بیا           بر سر نی، رأس مصباح الهدی گوید بیا
اشک زمزم، چار رکن کعبه و فریاد حجر           سنگ‌های مـروه و کـوه صفـا گوید بیا
فرق خونین علی هر شب صدایت می‌زند           خون جاری از دهان مجـتـبی گوید بیا
مادر مظلومه‌ات با اشک چشم و سوز دل           بر ظهورت می‌کند هر شب دعا گوید بیا
نخـل‌های دشت سرخ نـیـنـوا آب فـرات           پـرچـم سـرخ شـهـیـد کربـلا گـویـد بـیا
زخم‌های کشتگان فریاد «یا مهـدی» زند           رأس جـدت بر فـراز نـیـنـوا گویـد بـیا
قامت غـلتـیده در خون عـلـمـدار حسین           مشک خالی، دست از پیکر جدا گوید بیا
عالمی چشم انتظار عدل عالم‌گیر توست
پاسخ لبخند اصغر در لب شمشیر توست
جلوه کن تا زنگ غم از سینه‌ها زائل شود           با ظهورت معنی اکمال دین کامل شود
جلوه کن تا باز بتهای حـرم را بشکـنی           جلوه کن تا مسلک وهـابیان باطل شود
جلوه کن تا عیسیِ مـریـم برای یـاریت           با ظهورت همزمان از آسمان نازل شود
جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدو           چهره بگشا تا مراد فاطمه حاصل شود
جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجل           جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود
جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضا           جلوه کن تا امّت قرآن به حق واصل شود
گـرچـه نَـبـوَد دیـدۀ ما قـابــل دیـدار تـو           تو نگه کن کز نگاهت چشم ما قابل شود
آفـتـاب فـاطـمـه بر خلق عـالم جلوه کن
از کرامت بر دل تاریک میثم جلوه کن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ متاسفانه در تمام سایتها حتی سایت نخل میثم هم به همین گونه آمده است

بـر فـراز مــهـــد مـهــدی پـرواز کــن           لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

آسمانی‌ها زمین بوس تو بودند از ازل           از چه ‌ای جان جهان‌ها همنشین با ما شدی؟

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و مغایرت با روایتهای معتبر حذف شد

گرچه می‌گفتند پنهان است قبر فـاطـمه           مـن کنار تـربت پـنهـان مـادر دیـدمت

مدح و ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آسمان امشب زمین را بوسه باران میکند           فرش دارد عرش را در خاک مهمان میکند

باز هم دارد ملک سجده به انسان میکند           سفره ها را دست حق دارد پراز نان میکند


بـاز هم خوان کرم روی زمین گسترده شد

بـاز هـم دسته گـلی از آسمان آورده شد

نور خورشید است یا نور خداونـد مبین           نور صدها ماه می تـابد به بالا از زمین

باز بـیرون آمـده دسـت خـدا از آسـتیـن           بـاز پـیدا شـد نـشانی از امیـرالـمؤمنین

تا کویـر سامرا بـاغ پـر از گل می شود

ناگهان اطراف قنداقه پر از گل می شود

باغی ازگل روی دستان امام عسگری ست           این تمام هـستی و جان امام عسگری ست

آیه نه؛ سوره نه قرآن امام عسگری ست           این پسر شمشیر برّان امام عسگری ست

قرص ماه کامل است امشب هلال عسگری

عرشیان گویند امشب خوش به حال عسگری

ابر باریدن گرفت و رود و دریا شاد شد           غنچه خندید و دل بی تاب صحرا شاد شد

عطری از جنت وزید وعرش اعلا شاد شد           بیشـتر از کـل عـالم قلب زهـرا شاد شد

آمد آن کس که تمام انبیا را رهبر است

آن کسی که تار و پودش تار و پود حیدراست

روی زیبای محمد شد عیان درروی او           ذوالـفــقـار حـیـدر کـرار در ابـروی او

مثل خوی حضرت زهراست ولله خوی او           قدرت بازوی عباس است در بازوی او

چون حسن لطف و سخا دارد عطای دست او

دست حاتم را یقـیناً در کرامت بسته او

حـضرت آدم بـنـازد بر رخ زیـبـای او            مهر می سازد کلیم از خاک زیر پای او

نوحِ کشتیبان شــده محـو قـد رعنای او           خضـر می گیـرد بـقا با دیـدن سیمای او

بایـد ابراهـیـم لعـنت بر دل شـیطان کند

جای دارد پیشش اسماعیل را قربان کند

میرسد روزی که روی کعبه پرچم می زند           بانگ حیدر گونه ای در کل عالم می زند

تیغ بر می دارد از دیـن خـدا دم می زند           بـوسه بر پایش کنار مکه زمزم می زند

سامرا،کرببلا٬ یک سر به مشهد می زند

روی قبر حضرت صدیقـه گنبد می زند

چون حسین ابن علی او با شجاعت می رسد           با سپاهش مثل کوهی با صلابت می رسد

سیصد و اندی نفر با سیل غیرت می رسد           روی دوشش پرچم سبز ولایت می رسد

عدل و داد مرتضایی را به عالم می دهد

مطمئـنم او کـه بـرگردد نجـاتـم می دهد

درعراق و سوریه یکباره غوغا می کند           زخم قـبـر عـمه جانش را مـداوا می کند

داعـش بی شرم را رسـوای دنیا می کند           میـزند سرهایـشان را حق تماشا می کند

کاشکی روز ظهورش مست آقا شیم ما

کاشکی روز ظهور حضرتش باشیم ما

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

روی زیبـــــای محمد بیـن قــاب روی او           ذوالفـــقـار حـیدر کــرار در ابـــروی او

موضوع مطروحه در مصرع اول بیت زیر شایسته مقام حضرت زهرا نیست زیرا بر طبق روایات وارده عطر و بوی حضرت را کسی استشمام نکرده که بتواند چنین تشخیصی بدهد لذا تغییر داده شد

مثل عطر حضرت زهراست عطر و بوی او           قـدرت بازوی عباس است در بازوی او

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید ؛عبارت نعرۀ مستانه به هیچ وجه شایسته مقام و شأن حضرت نیست

میرسد روزی که روی کعبه پرچم می زند           نعــره مستانه ای در کــل عـالم می زند

مضامین بند زیر شایسته مقام انبیاء نیست لذا به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَ سُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ حذف شد

حضرت یوسف غلامی ازغلامانش شده           حضـرت یعقوب نیت کرده دربانش شده

حضرت عیسی گـل مریم مسلمانش شده           دست جبرائیـل هم گهــواره جنبانش شده

مریم و سارا وهاجرپیـش نرجس صف زدند

نام او شـد انتخاب و اهل عالم کف زدند

مدح و ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

عـیـد است ولـی عــیـد قـیـام بــشـریـت           در پــرتــو مــیــــلاد امــام بــشـــریـت

بـا دست کـرم ذات خــداونــد تـعــالــی            زد ســکـــۀ اقــبــال بـه نـام بــشــریـت


از خُـم طهورا که خـدا سـاقی آن اسـت           بـا دسـت خــدا پُـرشـده جـام بــشـریـت

امشب ببرای باد صبا پـیـشـتر از صبح           بـر سـامـره پــیـوسـتـه ســلام بـشـریـت

عـالم همـه‌جـا وادی طور است بـبـیـنید!

در دست حسن مصحف نوراست ببینید

خیزیـد همـه سـورۀ والـشـمس بخـوانـید           گـل در قـدم مهــدی مـوعــود فـشـانـیـد

از جـام شـرابی که خـدا ساقـی آن است           پیوستـه بنوشیـد و به یـاران بچـشـانـیـد

تنها نه فقط شب شبِ مهدی‌ست بگوئید           مـیـلاد ائـمـــه اســت بـدانـیـــد بـدانــیـد

خـیـزیـد و بـبـندیـد هـمـه بـار سـفـر را           محـمل به سوی کعـبـۀ مقـصود بـرانـید

امشب خبری خوش به بنی‌ فـاطـمه آمد

بـوی گـل نـرگـس بـه مـشــام هـمه آمـد

عیـد مـلک و جـن و بـشـر باد مبـارک           بـر شـانـۀ خـورشیـد قـمـر بـاد مـبـارک

طــوبـای امـیـد همه خـوبـان جـهـان را           در نـیــمـۀ ایــن مـاه ثـمـر بــاد مبارک

آوای خــدا مـی‌شـنــوم از لـب مــهــدی           این زمزمـه بر مـرغ سحـر باد مبارک

پـیـغـام خـدا را بـرسـانـیـد بـه نـرگــس            کـای مـادر فـرخـنده! پسر بـاد مبـارک

ای خـیـل ملک پیش روی مـادر مهدی

آئـیـد و بـگـردیـد بـه دور سـر مــهـدی

دیــدیـد هــمــه کــعــبـۀ روح شـهـدا را           دیــدیــد هــمــه آیــنــۀ غــیــب‌ نــمـا را

دیــدیـد همه بر سر دست حـسـن امشب           هنگـام سحر صورت مصباح‌ هـدی را

امشب همه بـار سـفـر سـامـره بـسـتـیـم           داریــم بـه دل شــوق تـمـاشـای خـدا را

از مـرغ سحـر بـا گــل لبخـنـد بپـرسید           کی دیده درآغوش سحر شمس ضحی را

یـاران! شب عـیـد آمـده بـیـدار بمـانـیـد

بایـد همه از فـاطـمه عـیـدی بـسـتـانـیـد

این جان جهان، جان جهان، جان جهان است           این روح روان، روح روان، روح روان است

این چارده آئینه جمال است به یک حسن           آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است

ایـن خــتـم ائـمـه اسـت بـدانـیـد بـدانـیـد           چونـان که نـبی خـاتـم پیـغامـبران است

گــر کــفــر نـبـاشد بگـذاریــد بگـــویـم            چشمان خدا بر مـه رویش نگران است

هر لحظه پـدر شیفـتۀ تاب و تب اوست

نا خـورده لـبـن آیـۀ قـرآن به لب اوست

این است که دادنـد امامـان خـبــرش را           داده است خدا مـژدۀ فتـح و ظفـرش را

تـا آیـۀ قـرآن بـه لـبــش بــود، مـلائـک           دیــدنـد به لـب خــنـدۀ شـوق پـدرش را

ای کاش نبی بود که بوسد چو حسیـنش           تنها نه دهـان بلکه ز پـا تا به سرش را

جــاءالحـق بـازوش کـه دیـدیـد بـبـیـنـید           نـقـش زهـق‌ الـبـاطــل دست دگـرش را

این نـور دل فـاطمه فرزند حسین است

بر لعـل لبـانش گـل لبخـند حسیـن است

ای خلـق جهـان منـتظر روز ظهورت!           پیـوستـه زمـان منتـظـر روز ظهـورت

هم در غم هجران تو پیران همه مُردند           هـم نسـل جـوان منتظر روز ظهــورت

بلـبل سر هر شاخـه غـزلخـوان فـراقت           گـل‌هـای خـزان منتظـر روز ظهـورت

تو یوسف گـم‌ گشته و اسلام چو یعقوب           بـا قـد کـمـان مـنـتــظـر روز ظهـورت

یعــقـوب به مـا مــژده دهــد آمـدنت را

از مـصر شـنـیـدیـم بـوی پـیـرهـنت را

ای دست خـدا! دست خــدا یار تـو باشد           بــاز آ که حـرم عـاشق دیـدار تـو بـاشد

بازآ که حسین‌بن‌علی چـشم به راه است           بــازآی کـه عـبـاس؛عـلـمـدار تـو بـاشد

تو یوسف زهرایی و صد یوسف مصری           سردرگم و جان بر کف بازار تـو باشد

بازآی که هـفـتاد و دو سـربـاز حسیـنی           دلـبـاخــتــۀ مـکـتـب ایــثــار تـو بــاشـد

تــو پــاســخ فــریـــاد امـام شــهــدایــی

تــو مــنــتــقــم خـون امــام شــهــدایـی

بـاز آی که آیــیـن پـیـمـبـر بـه تـو نازد           بازآ که علـی، فـاتـح خـیـبـر به تو نازد

روزی که بگیری به کفت تیغ علـی را           آن روز ببـیـننـد که حــیـدر به تو نـازد

روزی که ز قبر، آن دو نفر را تو درآری           حق است که صدیقۀ اطهر به تو نــازد

آن روز بـبـیـنـنـد هـمـه بـا گـل لــبخـند           بر شانـۀ بابا عـلـی‌اصغـر بـه تـو نــازد

ای وسعت مــلک ازلی محفــل نــورت

ما عــیـد نـداریـم مـگـر روز ظهـورت

از لالــۀ زخـم شــهــدا خــنـده بــرآیـــد           کـای منـتظـران! منتـظران! منتَـظَـر آید

از چار طرف چــشم گـشاییـد به کعــبه           تـا سـوی حـرم حـجّـت ثـانـی‌عـشـر آید

این یکه‌سـواری که نهـد روی به کعـبه           مهــدی‌ست که از بهر نجـات بشــر آید

چـشم همه روشن که به فــرمـان الهـی           از پــیــرهــن یــوسـف زهـرا خبـر آیـد

میثم چه نکو گفت تو را دوست که شاید

ایـن یار سفـر کـرده همیـن جـمله بیـایـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تو یــوسف گــم‌ گشتۀ اسلام چـو یعقوب            بـا قـد کــمـان مـنـتــظـر روز ظهـورت

مدح و ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

امـشب بهـشت را بـه تمـاشـا گـذاشـتـند            امـشب نـمـک بـه سـفرۀ دنیا گـذاشـتـند

امشب به روی دامن نرجس از آسـمان            مـاهـی به نـام مـهـدی زهـرا گـذاشـتـند


امشب به خـانۀ حـسـن عسـگـری بـرو            چـون راه را بـرای هـمـه وا گـذاشـتـنـد

از بـس کـه آمــدنـد پـی دسـتـبـوسی اش            از بس زیـاد دل روی دل جا گذاشـتـنـد

یوسف ببین که آخر صف ایستاده است            او را بــرای نـــوبـت فــردا گـذاشـتـنـد

لیلا صفت ها همه مجـنون صـفت شدند            از عشق، سربـه دامن صحـرا گذاشتـند

امشب پـدر به خـال پسـربـوسه می زند

کعبه به روی سنگ حجـر بوسه می زنـد

ازیک طـرف شبیه نبی با ملاحت است            ازیک طرف شبیه علی با عطوفت است

ازیک طرف چومادر سادات غرق نور             از یک طرف شبیه حسن با صلابت است

با این همه صفـات جمـال و جـلالی اش            درسی که از حسین گرفته شجاعت است

چشمش غضب زحضرت عباس دارد و            ابـروی این پسر خودِ تیـغ ولایت است

مـثـل عـلـی اکــبــر اربـاب قــد رشـیـد            مـانـند عمـه زینـب خود بـا ابهّـت است

دســت تـوســل هــمـه انـبـیـا به اوسـت            از بس که کاردست کریمش کرامـت است

طـاووس جـنـّت آمـده زیـبـاتـر از همه

آقــــای آســـــمانـــی و آقــاتـر از هـمه

او می رسد که عـدل عـلـی را به پا کند            درد طـبـیب هــای جــهـان را دوا کـنـد

او می رسد که تـربت مـادر عیـان شود            بعـد از مـدیـنـه روی بـه کـربـبـلا کـنـد

دارم بـه روز آمــدنـش فـکــر مـی کـنـم            وقـتـی بـرای فـاطــمه گـنـبـد بـنـا کـنـد

عـیـسی مـسیـح می رسد از قلب آسـمان            تـا این که در نـمــاز به او اقـتــدا کـنـد

بر کعبه تکیه می زند و قصد کرده است            با صوت حـیدری همه مان را صدا کند

ای کــاش روز آمـدنـش بـین آن هــمـه            ما را خـودش برای سپـاهـش سـوا کـند

چون صاحب صفات جلالی حیدر است

او لایـق عــمـامـۀ سـبـز پـیـمـبـر اسـت

آقـای من تمامی جان ها به دست توست            رمـز عـروج عـالم بالا به دست توست

ای وارث تــمــــام ذوات مــقــــدســــه            باران و رود وچشمه ودریا به دست توست

ما غصــۀ بهشت خــدا را نمی خـوریم            وقتی کلید جنت الاعلی به دست توست

پــرونــدۀ قــبــولی مــا را رقـــم بــزن            مهر قبول و جوهر و امضا به دست توست

هرگز زمین نخورده عَلَم یابن العسگری            روز ظهـور پرچـم سقا به دست توست

تعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توست            چون انتقام حضرت زهرا به دست توست

تو میرسی و ارض و سما می شود بلند

در زیر پـات عـرش خـدا می شـود بلند

مـانـدم چگونه نـام شـما را صــدا کـنـم            مانـدم چگــونه روی به سوی شمـا کنم

چندی ست جمکران، دل ما را نبرده ای!            تـا این که در نـمـاز بـرایت دعــا کـنــم

کـارم بـدون تو هـمه دم معـصیت شـده            من در گـنـاه هـم نـشد از تو حـیـا کـنـم

شـرمـنـده ام که نـوکـر خـوبـی نـبـوده ام            آقـا نـشد کـه دِیــن خــودم را ادا کــنــم

شـرمـنـده ام به جـای دعــای سـلامـتـی            روزی هــزار با به قـلـبت جــفــا کـنــم

با حال معـصیت به خـدا می شود مگـر            شب های جمعه رو به سوی کـربلا کنم

برگرد و مُردهْ دل من را حـیـات بخش

برگرد و جان بده به دلم ای نجات بخش

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

از قـلـب دریــا کــاروان نـور پـیـداست           چون مهر تابان کشتیی از دور پیداست

کشتی ولی برعرشۀ آن قرص خورشید           هرجا درخـشید و درخشیـد و درخـشیـد


از سـیـنۀ دریـا گـریـبان چـاک مـی‌کرد           در آب طی ره به سـوی خـاک مـی‌کرد

کـشتی ولیکـن دامـنش دریـائی از نـور           نزدیک ساحل می‌رسید از دور از دور

کشتی ولی دریا به پایش گوهر انداخت           پهلو گرفت و نزد سـاحـل لنگر انداخت

چـشم انـتـظار استـاده بُـشـر بن سلیـمان           گـم گـشتـه‌اش بین کـنـیـزان بود پـنهـان

می‌گـشت تا گـم گـشتـۀ خـود را بجـویـد           وز فـیــض او آئــیــنـۀ دل را بــشــویـد

می‌کرد فیض فاطمی در خویشتن حـس           افتاد نا گه چـشم حـق جویش به نرجـس

از شور و شادی در لبش هنگامه‌ای بود           وز جـانب ابـن الرضایـش نامـه‌ای بـود

مـی‌داد آن پـیـغـامــبـر را دل گــواهــی           کان نـامـه سّـری بــود ز اسـرار الـهـی

نرکس گرفت آن نامه را بر چشم مالیـد           هی خط آن راخواند و هی بوسید بوسید

بـا رنـگ گـه افـروخـتـه گــاهی پـریـده           بگـذاشت گه بر روی قـلبش گه به دیده

هوش از سر بُشر سلیـمان کـرد پـرواز           گفتش چه اسراری در آن دیدی بگو باز

نادیده صاحب نامه را بوسیدنت چیست؟           چون برگ برگ لاله‌ها بوئیدنت چیست؟

نا گه عـیـان شـد بر لبـش نـقـش تـبـسّـم           کای پـیـر پـاک با صفـای خـوش تکـلّـم

من صاحب این نامه را پیش از تو دیدم           وز گـلشن حُـسـنش هـزاران لالـه چـیدم

خـورشـیـد بـاشـد ذرّه‌ای از اخــتـر مـن           صدیـقـه کـبـری است مـادر شوهـر من

رنــگ خـدا دارد رخ نــــورانـــی مــن           گـل بـوسـه زهـراسـت بر پـیـشـانی من

بین کـنـیـزان گـر چـه مـی‌دیـدی نـهـانـم           مـن دخـتـر نـیـک اخــتـر شـاه جـهــانـم

روزی مـرا بر ابن عـمّـم عـقـد بـسـتـند           در پای تخـتم جملـه قـسیّـسـین نـشـستند

در هر طرف انجـیل‌ها از هم گـشـودند            پس خـطـبۀ عــقـد مـرا با هـم سـرودنـد

ناگه زمـین لـرزید و داماد نگـون بخـت           یـکـبـاره در کـام اجـل افــتـاد از تـخـت

من غافـل از بخـت سعـید خـویش بـودم           زین ماجـرا هر لحظه در تـشویش بودم

شـب آمـد و در بـسـتـر خـواب آرمـیـدم           روی مـحـمّـد را بـه خـــواب نـاز دیـدم

لبخند زن بودش به عیـسی این بشـارت           کای نـور چـشـم مـریـم عـذرا بـشـارت

مـن عـقــد مــی‌بـنـدم دو یــار آشـنــا را           فـرزند خود را دخت شمعـون الصفا را

عیسی به شمعون گفت کای پیر خردمند           اینک مبارک بر تو باد این طرفه پیوند

مـن یـافــتـم مــرآت حُــســـن داوری را           در خواب خـورشید جـمال عسگری را

آن نـازنـین نا گه ربـود از کـف دلـم را           سـوزانـد بـا بـرق نـگـاهـی حـاصلـم را

بـیـدار چـون گـشـتم سـراپـا ســوز بودم           مـشـتـاق آن مـاه جــهــان افــروز بـودم

هر روز سـر تا پـا وجـودم درد می‌شـد           روزم سـیاه و رنـگ سرخم زرد می‌شد

دل را به عـشق دوست دائم رنجه کردم           با مـرگ در سـنّ جـوانـی پـنـجـه کردم

شد هر طبیبی عاجـز از درمان و دردم           پـیـوسـته می‌شد زردتـر رخـسـار زردم

می‌خواست بیتابی ز جسمم جان بگـیرد           می‌رفـت تا عـمـرم دگـر پـایـان بگـیـرد

یک شب نهادم چون به هم چشم ترم را           دیـدم به خـواب نـاز مـادر شـوهـرم را

از جـای جـسـتـم بـا ادب بـر پـا سِـتـادم           بـا گـریـه بـر روی قــدم هـایـش فـتــادم

یاقـوت سرخ از چشـم گـوهـر بار سفـتم           راز دل خـونـیـن بـه زهــرا بـاز گـفـتـم

کای مـادر از کـف داده‌‌ام جان و دلم را           سوزانده فرزندت ز هجران حاصـلم را

زهـرا مـرا در وادی غـم رهـبـری کرد           امـیـدوارم بـر وصـال عـسـگــری کـرد

فـرمــود گــر عـــزم وصـال یـار داری           بــایـد شــهــادت گــویـی و اســلام آری

مـن از مـرام خـویـش اسـتـغـفـار کـردم           بـر لـب شـهـادت رانـدم و اقــرار کردم

زهرا ز لطف و مهربانی دسـت افـشاند           چون دخترش زینب مرا بر سینه چسباند

بـخـشـیـد تـسـکـیـن سـیـنـۀ نـورانـیـم را           بـوسـید بـیـن ابـــــرو و پـیــشـانـیــم را

با خـنـده گفـتا کـای عـروس مـهـربـانـم           از امـشـب آیــد در بــــرت آرام جــانــم

ز آن شب دگر من بـودم و دلـدار با من           من یـار او؛ او از عـنـایـت یـار بـا مـن

تا یک شب آن آرام جان با من صفـا کرد           خوش وعدۀ وصلم به بیداری عطا کرد

فـرمـود اوصـاف اســیـری رفـتـــنـم را           در بـین کـشـتی با اسـیـران خـفـتـنـم را

این نـامـه سـر خــط وصـال یـار بـاشـد            پـیــمـان پــیــونــد مـن و دلــدار بــاشـد

بُـشر سلـیـمان شـد چو آگـاه از مـقـامش           آورد ســـوی سـامــره بـــا احـتــرامـش

گل بود و شد جا در ریاض مـرتضایش           تا بست کـابین بر پـسر، ابـن الرّضایش

چون شد غـروب چارده از مـاه شعـبان           بـیت ولایت را حـکـیـمـه بـود مـهـمـان

می‌خواست گردد سوی بیت خویشتن باز           دادش امـام عـسگـری این طـرفه آواز:

کای عـمّهـ امشب را بمـان در خـانۀ ما           کامشب ز نـرگـس بـشکـفـد ریـحانۀ مـا

نرگس به سان مـادر موسی ابـن عمران           حـمـلش به فـرمان خـداوند اسـت پنهـان

می‌خواست کم کم عمرشب پایان بگیرد           گـیـتی ز فـیـض بامـدادان جـان بگـیـرد

بگشود نرگس نرگس چشم خود ازخواب           بعد از نمـاز شـب به ناگه رفت از تاب

از دردِ زادن چهره‌اش افروخت چون بدر           می‌خـوانـد با دُردانـۀ خــود سـورۀ قـدر

بگرفـت دورش را در آن دارالولا نـور           نـورٌ عـلـی نـورٌ عـلـی نـورٌ عـلـی نور

بشتافـت با حـیرت سـوی مولا حـکـیمه           کای گفت حـق وصفـت به آیـات کریمه

امّـیـد دل با آن نـشـاط و شـور گــم شـد           نـرجـس مـیـان پـرده‌هـای نـور گـم شـد

فرمود عمّه از چـه محـزون و غـمینـی           بـرگـرد تا رخســار مـهـدی را بـبـیـنـی

فـرزنـــد زهـــرا آمــده بـرگـرد عــمّــه           مـهـدی بـه دنــیـا آمــده بــرگـرد عـمّــه

بوی خوشی را کرد ناگه حـس حکیـمه            برگـشت سوی حـجـرۀ نرجـس حکـیمه

بگـشود چـشم آن عصمـت دادار سـرمد           بــر مـــاه روی قـــائــم آل مـــــحــمّـــد

آن رهــنـمـای آســمـان در دامـن خـاک           دستیش بر روی زمین دستـی به افلاک

لب هـای او اقـرار بـر تـوحـیـد می‌کـرد           حکـم نـبـوّت را ز جـان تـائـید مـی‌کـرد

یـــا ربّ بـــه امّــیــــد دل امــیــد واران           یـا رب به اشـک دیـده شـب زنـده‌داران

جــام وصـال یـار را بـر مـا مـپــوشـان           رخـت فَـرَج بر قـامـت مـهدی بـپـوشان

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

یک شب نهادم چون به هم چشم ترم را           دیدم به خواب نــــاز مـــــام شوهرم را

سرود ولادت امام زمان(عج)

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

جلوه شد بر عالم لوای نصر ما            گل بریـزید آمد امـامِ عصر مـا

صفای هر مجلس آقا،خوش آمدی مولا            گل پسر نرجس آقا ، خوش آمدی مولا


ای دل خـوبــان آشنـای تو            یوسف زهرا جان فدای تو

یا اباصالح ، یا اباصالح؛ یا اباصالح ، یا اباصالح

******************************

در مَهِ پیغـمبر ز عترت حـیـدر            آمـده دنـیــا یـک محـمـد دیـگـر

چــراغ هر راهــی یا سیدی اباصـالح            بـقـیـة الــلهـی یـا سـیـدی ابــاصـالــح

نیمۀ شعبان جلوه ش رویت            ای همه عالم سائل کـویت

یا اباصالح ، یا اباصالح؛ یا اباصالح ، یا اباصالح

******************************

جــان مـا یا مولا بُـود فــدای تو            کی شود از کعبه رسد صدای تو

نـور ولایت تو هر جـا، هــادی ما باشد            روز ظهــور تو روز ، شــادی ما باشد

با ظهورت ای مهدی موعود            دشمن اسلام می شود نابود

یا اباصالح ، یا اباصالح؛ یا اباصالح ، یا اباصالح

: امتیاز

سرود ولادت امام زمان(عج)

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

شور من و نوای من ، آمدنت دعــای من           مریض هجران شده ام،ظهور تو دوای من

ای هـمـۀ زنـدگـی ام ، آیــنــۀ خــدای من           کعبۀ من زمزم من، مروۀ من صفای من


یابن الحَسَن روحی فِداک ، مَتی ترانا وَ نَراک

****************************

نیمه ی ماه نَـبَـوی ، ذکر دلــم نام تـو شد           ببین دلِ هــوایی ام ، کـبـوتــر بام تو شد

کاسۀ جان پُر از کرم، ز رحمت عام تو شد           ساقیِ جام معرفت، مستِ میِ جام تو شد

یابن الحَسَن روحی فِداک ، مَتی ترانا وَ نَراک

****************************

به لیلۀ جان و دلم، فروغ تو صبح ِ سَحَر           پور امام عسگری، کــرم کن و مرا بخر

اشاره ای کن به دلم ، تا که شود زیر و زبَر           جـان گـل امّ الـبـنـین ، مرا به کـربلا ببر

یابن الحَسَن روحی فِداک ، مَتی ترانا وَ نَراک

****************************

نـور خـداونـد جـلی، بی مَثَـل و بی بدلی           رحمت خاص کبریا،بر همه عالَمی وَلی

ز جود و رحمت تو و، لطف خدای ازلی           گشته مناجات دل و، ذکـر لـبـم علی علی

حجّـت حـیّ ازلـی ، عـلـی عـلـی عـلـی عـلـی

یابن الحَسَن روحی فِداک ، مَتی ترانا وَ نَراک

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا نور شیرین تر از عسل غلط است و معنا ندارد

تو نور اَحلا عَسَلی ، بی مَثَل و بی بدلی        عنایتت فاش و جلی ، ای به همه عالَم وَلی

سرود ولادت امام زمان(عج)

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

یوسف خیـر البـشـر یا ابا صالـح مـدد            حجّت ثـانی عَـشَـر؛ یا ابا صـالح مـدد

یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲)


*************************

ای به لبـم زمــزمـه ، صبح ِ اُمید همه            گل پسر فـاطـمــه ، جـلــوۀ حـیّ اَحَــد

یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲)

*************************

ای به دلم آرزو، نرگس خوش رنگ و بو            بر من ِ بی آبرو ، لطف تو شد بی عَدَد

یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲)

*************************

زاده ی پیغـمبر و ، نور دل حـیــدر و            آیه ای از کوثـر و ، مظهـر ربّ اَحَـد

یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲)

*************************

یا هـر اُفتاده ای ، شـور هـر آزاده ای            رزق کرم داده ای، بر منِ عاصی و بَد

یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲)

*************************

ای گل زهرا سرشت،عشق توأم سرنوشت            با تو شَوَد چون بهشت، خانۀ قبر ولَحَد

یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲)

*************************

آیـۀ نــور بتـول ، پــارۀ قـلب رســول            کن ز کرامت قبول، بندۀ مَردود و رَد

یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲)

*************************

لاله کم از خار تو ، دست خـدا یار تو            بر مَه ِ رُخسار تو ، بُرده ستـاره حَسَد

یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲)

*************************

غرقه شدم در خطا ، رفته ز نایم نـوا            راه وصال تو را ، فعل گُنَه کـرده سَد

یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲)

: امتیاز